سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فقط خدا

<      1   2   3   4   5   >>   >

خسته از تظاهر ایستادگی

چه جوری بگم کم اوردم

چه جوری عادت کنم به نبودن کسی که تمومه بند بند وجودم باهاش خو گرفته بود

چه قدر تظاهر کنم که از نبودنت خوشحالم

چه قدر الکی بخندم که کسی نفهمه چمه؟

حوصله هیچکس و ندارم

دارم داغون میشم

وقتی شب تا صبح خواب می بینم که برگشتی

و صبح که بیدار میشم

میبینم همش خواب بوده

آخه چرا زندگی که می تونست شیرین ترین زندگی دنیا باشه رو اینجوری زهر مار کردی؟

اگه الان بودی دیگه عقد هم کرده بودیم

می تونستیم بهترین روزهای عمرمون و داشته باشیم

واقعا کم اوردم

بازم دیشب خوابت و دیدم

دیدم مثل اون وقتا رفته بودیم شام بیرون

مثل اون وقتا نتونستم زیاد غذا بخورم و تو هم به زور می دادی دستم

کلی با هم قدم زدیم

تمام حرفایی که تو این مدت رو دلم مونده بودو بهت زدم

تو می گفتی باید یه جوری خانوادت و راضی کنی که دوباره بیام خواستگاری

کلی با هم بودیم

وقتی بیدار شدم

فهمیدم همه چیز خواب بوده

از صبح داغونم

حوصله هیچکس و هیچ چیز و ندارم

چند بار دوباره خوابیدم بلکه بازم ببینمت

 

 

همش خواب بود

آخه خدا چرا؟؟؟



نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12 ساعت 8:6 عصر توسط پرین + لینک ثابت نظر

گناه کار ترین انسان

توی نمازخونه نشسته بودیم تا کلاس بعدی 1 ساعتی بی کار بودیم

از شانس من با 3 تا از دخترای متاهلمونمون یه جا نشسته بودیم

همشون ازین گلایه داشتن که دخالت دیگران زندگی رو بهشون زهر کرده

حالا یا خانواده همسرشون یا خانواده خودشون

یکیشون می گفت من هیچ چیز از دوران نامزدیم نفهمیدم بس که حرص خوردم

یاد دخالت های بی جا دیگران تو زندگیه خودم افتادم و

سرم و انداختم پایین و سکوت کردم

 

واقعا به نظر من گناه کار ترین آدم ها کسانی هستند که توی زندگی دیگران دخالت می کنن

فکر کنید کسی که باعث جدایی بین 2 نفر میشه

با حرفاش با کنایه هاش

واقعا وحشتناک

حتی با کنایه هاشون می تونن عشق دو نفر و به هم کم کنن یا دو نفر و بهم بد بین

به نظر من گناه کار ترین آدما این آدمان

 



نوشته شده در سه شنبه 90/9/1 ساعت 5:6 عصر توسط پرین + لینک ثابت نظر

ازدواج چیه؟؟؟

بین دو تا کلاسم یه فرصت نیم ساعته دارم

توی حیاط که سرده نمیشه نشست

ترجیح میدم برم سلف و یه چایی بخورم

بازم بکی از هم کلاسی هامو میبینم که نشسته و حرف میزنه

بقیه هم دورش جمعاً

به دستاش نگاه می کنم

...

مثل اینکه باید برم جلو و تبریک می گم

مثل اینکه بزم من آخر از همه فهمیدم

بچه ها میخندن که

تازه فهمیدی!!!

 

برمیگرم برم سر کلاس

بچه ها دوستمون نیومده

یه هفته ای هست که پیداش نیست

جواب بچه ها:

این هفته عروسیش بوده نیومده

ایشالا خوشبخت بشن

 

سر کلاس آروم سرم پایینه

به دست چپ بچه ها نگاه می کنم

اکثراً یه چیزی دستشونه

یا عقد کردن ، یا  نامزدن یا به کسی تعهد دارن

به دستای خودم نگاه می کنم

....

از کلاس میام بیرون

یکی از همکلاسی های پسر که داره سلام علیک میکنه

منم که پرت

فکر می کنم طرف جزوه می خواد

ولی نه

مثل اینکه داره خواستگاری میکنه

مثل بقیه به اینم میگم که نامزد دارم

اونم عذرخواهی می کنه و میره

 

میام خونه

تلوزیون داره تصویر یه بچه رو نشون میده

مادر و پدرم دلشون غش میره

بنده خداها دلشون بدجوری واسه نوه لک زده

اون از پسرشون که عقدش به هم خورده و دیگه هم ازدواج نمی کنه

اینم از من...

 

به گوشه ی اتاق نگاه می کنم

سبد گل خشک شده خواستگارمه

نا خداگاه یاد اون شب می افتم و لبخند میزنم

ولی سریع یاد حرف تلخ رفتنش لبخند و از لبم میرونه

 

 

این داستان ادامه دارد...



نوشته شده در چهارشنبه 90/8/18 ساعت 2:11 عصر توسط پرین + لینک ثابت نظر

اولین نامه به امام زمان (ع)

سلام امام زمان عزیز

تا حالا برات هیچ نامه ای ننوشتم

چون نمی دونستم مس خونیش یا اصلا کجا باید بفرستمش

تا حالا جمکران نرفتم چون می دونم اونجا هم نیستی

هیچ وقت برات مکان قائل نشدم که بگم اونجایی چون حضورت رو هر جا که نامت بود حس کردم

می گن جمعه میای

اما من می گم هر روزی به اذن خدا امکان داره بارون نعمت به ما عطا بشه

هر وقت از خونه میام بیرون بهت سلام می دم

چون مطمئنم تو جامعه هستی

هر جا نامت رو میشنوم بلند میشم می ایستم

چون حس می کنم شما وارد اون جمع میشی

امام عزیز

میگن وقتی میای عدالت و با خودت ارمغان میاری

رو زمین بدجور واژه عدالت غریب

اینجا همه فقط به فکر خودشونن

حرف می زنن که به خواستشون برسن

دل میشکونن که به خواستشون برسن

امام زمان عزیز سالیان پیش خوابت رو دیدم و هیچوقت چهرت رو از یادم نمیره

می دونم دیگه لیاقت دیدنت رو مثل اون وقتا ندارم

حتی به خوابمم نمیای

از من خطا کار بگذر

............

می دونم اومدنت فقط به خواسته خداست

پس ای خدا ازت خواهش می کنم امر به ظهور کن

فکر نمی کنی وقتش رسیده؟؟؟!!



نوشته شده در جمعه 90/7/22 ساعت 9:3 عصر توسط پرین + لینک ثابت نظر

به خدا من بی تقصیرم!!!!

اگه به تو نمی رسم این دیگه قسمت منه

 

نخواستم اینجوری بشه این از بخت بد منه

 

فکر نمی کردم که یه روز اینجوری تحقیر بشم

 

به جرم دوست داشتن تو اینجوری تنبیه بشم



نوشته شده در جمعه 90/6/25 ساعت 10:37 عصر توسط پرین + لینک ثابت نظر

قالب وبلاگ

Free Template Blog

قالب بلاگفا

قالب پرشین بلاگ

قالب میهن بلاگ

قالب ایران بلاگ

حرفه ای ترین قالب های وبلاگ

وب تولز

ابزار گرافیک و طراحی

براش

وکتور

آیکن

استایل

اکشن

فتوشاپ

طراحی

گرافیک

وبلاگ نویسی

وبلاگ نویسان

کد جاوا اسکریپت

دانلود نرم افزار

برنامه نویسی

آموزش فتوشاپ

عکس

گالری تصویر

قالب وبلاگ

قالب بلاگفا

قالب رایگان

قالب میهن بلاگ

فارسی ورد

مقاله

تحقیق

فلش گیم

بازی های فلش

بازی انلاین

بازی آنلاین

بازی

نو آوران پارس

طراحی سایت

طراحی قالب وبلاگ

هاست

ثبت دامنه

طراحی