رفتنت را هرگز باور نخواهم کرد
می دانم که روزی باز خواهی گشت و ویرانه را آباد خواهی کرد
در را به کلام هایی که می گویند باز نخواهی گشت خواهم بست
دیوار فاصله ی ما تنها سردی غروری است
غروری که می تواند خانمان را ویرانه تر ازین کند
باز گرد که هنوز هم دری برای بازگشتتد باز است
نگذار این آخرین در را هم ببندند
بازگرد و جواب تمام آن هایی را که گفتند نمیایی بده
بازگرد که این راه تنها رفتن ندارد
بازگرد که همسفرت هنوز هم چشم به راهت مانده
خراب کن دیوار این فاصله ها
روزی گفتی بعد از مرگم چه خواهی کرد؟
گفتم:همسفرت خواهم شد تا گور